در مسیر کمال
دانه جوانه می زند، زمین را می شکافد، می روید، می شکفد
میوه می شود و باز هم دانه ای دیگر و رویشی دیگر.
عالم همه این چنین در تکاپو است؛
در رویش،در مسیر شکفتن و رو به کمال.
خاک و آب و زمین و آسمان و همه خلق رو به سوی
کمال می روند رو به سوی اوج.
سیرِ عالم هستی با همه مخلوقات ریز و درشتش
سیری است رو به بالا، رو به کمال.
حتی جسم خاکی تو از آغاز که از هیچ نبودنت با بودنی تازه آغاز شد
تا آخرین دم حیات در مسیر کمال است و اگر حتی نقصی هست، در مسیرِ کمالِ
کلِ عالم هستی است و در این میان، این روح توست که مختار است سر به پایین گذارد
یا رو به بالا کند، راه کمال بپوید یا پای در ضلالت کشد، بلندی را برگزیند یا پستی را.
دریغ است در این حرکت عظیم شتابنده رو به بالا، تنها تو با آن
شگفتی روح و با آن شرف و برتری رو به پستی گذاری و به کمال پشت کنی.
باوری محال
زمین خلق می شود، باکوه و دریا و جنگل و با همه موجودات کوچک و
بزرگش، و آسمان در اطراف آن، در میان منظومه ای پر از ستاره و
سیاره و در میان کهکشانی که گویا بی انتهاست.
میلیون ها سال می گذرد و گردونه هستی می گردد و در هر لحظه از این
زمان دراز، همه ذرات عالم هستی، هر یک به کاری و وظیفه ای در تکاپوی بودن
سر به کار خود نهاده و مدار هستی خود را می پوید.
همه در نظمی معیّن و قدری مشخص؛
نه ذره ای نا همگونی و نه اندکی بی نظمی.
تو هیچ باورت می شود که این گذر با عظمت و این حرکتِ شگرفِ
همگون، رو به سوی هدفی نباشد و مقصدی را نجوید؟
باورت می شود که تصادفی، جرقه ای و برخوردی این همه
را چنین همگون و بی هیچ خدشه پدید آورد و سالیانی به تصادف در
پی تصادفبگذراند و رو به کمال بکشاند و پس از آن دیگر هیچ؟
کیست که باور کند هستی، بازیچه ای است بیهوده و بی هدف
کهبه تصادف پدید آمده؛
کاش چشم دل باز می کردیم!
هدف خلقت
پدیدار شدن این خلقت با عظمت را، با آن همه افلاک بی انتها، با آن همه
ذرات بی شمار، با آن وسعت و آن همگونی و آن همه شگفتیِ در ذهن
نگنجیدنی اشکدام هدف می تواند باعث شود؟
چه دلیلی می تواند چنین هیاهویی با چنین وسعتی درگذر زمان پدید آورد؟
کدام انگیزه می تواند مایه آفرینشی چنین سترگ شود؟
این آفرینش هرچند برای خالقش ساده باشد و به گفتن کلامی، هست شود؛
اما باز هم بودنش را بی هیچ هدفی نمی توان باور کرد.
این گذر بی پایانِ تک تک موجودات عالم، این آمد و شد بی نهایت با این نظم و قرار
و قاعده بی نظیر، این تکاپوی بی پایان درشت ترین اجرام فلکی تا ریزترین ذرات
میکروبی، این رویش هماره زمین، بارش هماره آسمان ،تابش هماره خورشید
و فرسایش هماره خاک، همه در پی هدفی است.
گردش این گردونه شگفت برای انگیزه ای است و
حالا بنگر که این کدام هدف است که می تواند چنین هیاهویی برافکند؛
آیا تو آن هدف نیستی؟
خدای یگانه من
اگر نظم بی حد و همگونی بی نظیر عالم خلقت، مرا به یگانگی خدایم رهنمون نکند،
اگر باورم نرسد به آن جا که حضور خدایی جز خدای یگانه اساس هستی را فنا می کند،
اگردر خیال باطل خود بتوانم در کار خدای واحد بی همتا، جایی برای معبود دیگری بیابم،
اما دلم هرگز خدایی جز خدای یگانه را باور نخواهد کرد.
در تنهایی ها، سختی ها و حیرانی ها، دلم جز او را صدا
نخواهد زد و مهربانیِ غیرِ او در دلم راه نخواهد یافت.
سایه ای جز سایه لطف او را بر سرم نخواهم دید
و به درگاهی جز درگاه او رشته امید نخواهم بست.
من از آغاز بودنم حضورش را، مهرش را و لطفش را در دلم حس
کرده ام و جز جاری زلال مهربانی او را در زندگی ام نیافته ام.
پس تنها او را می پرستم و تنها او را عبادت می کنم
که خدایی جز او را شایسته سپاس نمی بینم.
نظرات شما عزیزان: